غزل به پای تو ریزم، غزل به یاد تو خوانم
تو چون سپیده بیایی ، به بامداد تو خوانم
سرشک دیده بریزم، غبار ره بنشانم
نماز شوق و صفا را ، به اجتهاد تو خوانم
شمیم عطر
تو بویم ، شراب عشق تو جویم
اسیر
موی تو باشم ، به انقیاد تو خوانم
هزار
بادیه رفتم ، گل وصال تو جستم
حدیث
عشق و وفا را به استناد تو خوانم
"می بهشت
ننوشم ز دست ساقی رضوان"
که
من به بوی تو مستم، و برمراد تو خوانم
هزار جهد
و "تمنا" برای وصل تو کردم
که
چون "شکوفه" بیایی ، و من به یاد
تو خوانم
19 اکتوبر 2014
تقدیم به همسرمهربانم،
محو
تماشای توام ، ای آن که رویای منی
بی
خود ز دنیای خودم ، زیرا که دنیای منی
با جلوهء
جادوی تو، محراب من ابروی تو
ماوا
کنم در کوی تو ، چون عشق و ماوای منی
با مهر تو
افسون شدم، چون جان ز تن بیرون شدم
قیسی
بودم مجنون شدم، زان دم که لیلای منی
شیدا شدم
زافسون تو، دل بسته و مجنون تو
من
وامق مفتون تو ، تو همچو عذرای منی
واز عشق
تو فانی شدم، بهر تو قربانی شدم
من
شیخ صنعانی شدم، تو دخت ترسای منی
گیسوی
مشکین فام تو ، دل را نماید رام تو
چون
یوسفی در دام تو ، همچون زلیخای منی
دل بسته
ام با شور تو ، بشکفته اندر نور تو
بینا
تویی من کور تو ، هردم تمنای منی
30 آگست 2014- رجاینا ، کانادا
دیشب ز داغ فرقت لیلا گریستم
مجنون شدم به یاد هریوا گریستم
چون یوسفی فتاده به زندان زندگی
یعقوب وار و همچو زلیخا گریستم
سیل سرشک، داغ فراقم به یاد داد
دل خسته همچو لاله ی حمرا گریستم
در اشتیاق لحظه ی دیدار روی او
جانم به لب رسید و سراپا گریستم
روزم در این دیار، ز هجرش سیاه گشت
در اشک، دست و پا زده، شبها گریستم
تنها وصال شهر و دیارم دوا بود
در انتظار و غرق تمنا گریستم
23 نوامبر 2011 - کانادا - شهر رجاینا