در انتهای افق

شعرگونه هایی از سمیع تمنا هروی

در انتهای افق

شعرگونه هایی از سمیع تمنا هروی

هجران

 

دیشب ز داغ فرقت لیلا گریستم

مجنون شدم به یاد هریوا گریستم

چون یوسفی فتاده به زندان زندگی

یعقوب وار و همچو زلیخا گریستم

سیل سرشک، داغ فراقم به یاد داد

دل خسته همچو لاله ی حمرا گریستم

در اشتیاق لحظه ی دیدار روی او

جانم به لب رسید و سراپا گریستم

روزم در این دیار، ز هجرش سیاه گشت

در اشک، دست و پا زده، شبها گریستم

تنها وصال شهر و دیارم دوا بود

در انتظار و غرق تمنا گریستم


23 نوامبر 2011 - کانادا - شهر رجاینا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد